-/خط زخطی زحرفی زحرفت زنو/-
فعل زقبلو زمضارع زماضی بعید
زبدو قبلو زچندو زچونو زبعدی زاری
گلو گلبرگو به ریشه به ساقه به آفتاب چنین
گمو کم کامو کرو کورو دلو دیده زبستن گاهی
نونو ن و القلمو دل ز ما هم روشن
جوهرو قلمو سطرو دلو کاغذو دلبر با هم
دفو نی تنبکو نت فالشو زبر زیرو زرو
خطو خطهای دگر باز شماری ز ماندن زما هم شدنو ما زدلو دیده به دلبر چو شبو روز
حسام الدین شفیعیان
الفو نون دولامو میمو باز حروفی دیگر
چرخشو صبحو طلوعو غروبی دیگر
به چشمو صمعو بصرو هوشو دوگوشو دو فکرو زفکری دیگر
ختمو سنبلو گلهای رمیده و دمیده به رشدو نمودی دیگر
کم مپندار زنونو قلمو ما یسطرونی چو کاغذ بزنی باز غروبی دیگر
که از آن گل بزند پیکره ی طلوعی دیگر
/منم پاییز تویی رویش فصلی چون بهاران/
مثال برگی چو پائیزم
غم انگیزم چو دریایی چه شور انگیز منم موجو تویی صخره
منم پاییز تویی سر سبزی دشتی دلنگیز منم خورشید تویی ماهم
منم نامه بر دلها تویی نامه نویس عشقها
چو عشقی دریایی چو بارانی تو انگیزش رویایی
منم فصل خزان زندگی تویی چون گل گلستانی تویی چون گل به بارانی
تویی نورو تویی عشقو تویی شورو منم غم انگیز ترین پاییز
بباران باران عشقی شو به این بیابان غم ان در انگیزش من حاصل رویش شو چو فصل بهارانی
حسام الدین شفیعیان
/نان زندگی آهن/
باور میکنم خطوط نارنجی احساس را زیر نان هایی خشک برای تفکر از نبودن ها
سکوت ممتد رد شدن قطار هایی از مسافران کوتاهی زمین
دون کیشوت های قهرمانی برای فرزندان منتظر
شوالیه های دردهای زمین
مرگ از نان برای رد شدن از بهشت زندگی
سمفونی مرگبار آهن از قلب بر زندگی
حسام الدین شفیعیان
کوچ عاشقانه ما صدایی از ماتم بود
میان قصه مردی شب زده همچون باران باریدن بود
روی شاخه های دلتنگی قصه فردا بود
قصه از اول خط قطار سوت کشان آخر بود
شایدم دفتر غزل هایم دوبیتی از ناسروده هایی بود غزل جایش مثنوی ماه آخر بود
فردای زندگی سکوت شب های قصه ی شام آخر بود
حسام الدین شفیعیان
کبوتر قصه چرا بال زده ای
میان آسمان ابری دلم تاب زده ای
رنگین کمان قصه ام را تار زده ای
شایدم با قصه من کمی پرواز زده ای
در درون من خسته دل قفسی برای درجا زده ای
خیر شایدم قصه پریدن با بال های زخمی از جان زده ای
حسام الدین شفیعیان
چگونه گمشده ام در خود
میان خود برون آمدن از خود
خود شکسته باقی از شکستن از خود
شکستگی ها فراموشی مرگبار از خود
تاریخ شکسته از تابوت های سنگی
میان جاده یک نفر دارد آواز دلتنگی
غم زمین میبرد بر دوش ناتوان زخمی
جایی که دیوارهای زندگیش میزند نت های پتک انگیز سر ضربی
حسام الدین شفیعیان
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز
غم انگیز ترین سروده گویم باز
غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن
کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من
من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن
حسام الدین شفیعیان