حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

((قدر انسان))

خیز ای انسان از این خواب گران

جانب دنیای بیداری بران

در شب قدری تو قدر خود شناس

قدرت پنهان و بدر خود شناس

تا به کی غافل زقدر خویشتن

تا به کی سافل زصدر خویشتن

ای فراتر از ملک پرواز کن

بند خود خواهی زجانت باز کن

در شبی آرام و رویائی نشین

با نگاهی پاک و دریایی ببین

در میان آینه آدم نگر

اوج او در حضرت خاتم نگر

بس ملائک آمده سر جمع او

همچو پروانه به دور شمع او

ایستاده بر بلندای زمان

زیر آبی بلند آسمان

سر بلند و با شکوه و قهرمان

آمده بیرون از هر امتحان

علم الا سما ء را نیکو گرفت

پاسخش آورد ملک را در شگفت

پس ملائک جملگی در پیش او

نازل و ساجد نگر بر خویش او

هان کنون باید تو چون آدم شوی

همره معراج با خاتم شوی

ای مقام قاب قوسین ت مجال

هان مده از دست حظ این کمال

گر شناسی تو شبی قدر وجود

بس ملک آرد به سوی تو سجود

چون شب قدرت دگرگون حال شد

بهتر از هشتاد و اندی سال شد

آن شبت تا مطلع الفجرت سلام

پس سخن کوتاه باید و السلام

((شعر از زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان))


از آدم تا خاتم

همچنان بگذشت تاریخ و زمان

تا بیامد خاتم پیغمبران

عصر او"عصر رسوم جاهلی

روزگار شرک و ظلم و کاهلی

عصر تبعیض و فساد و جهل ننگ

عصر تشویش و فغان و فقر جنگ

دائما کسری و قیصر در ستیز

جمله اقوام در جنگ و گریز

نی نشان از آتن و سقراطیان

نی از افلاطون و از مشائیان

سرزمین مکه جای مشرکان

خانه ی توحید ماوای بتان

در شبان تیره و تار زمان

شد فروزان اختری در آسمان

اختری تابان به شب همچون ذهب

بردمید از آمنه بنت وهب

شد عیان در آسمان مکیان

زو منور هم زمین و هم زمان

همچنان در آسمان او شد روان

تا فرود آمد بر نوشیروان

خورد بر کاخ مدائن سهمگین

گوشه ای زایوان آن نقش زمین

همچنین زی فارس آمد آن سروش

آتش آتشکده زآن شد خموش

هم فرود آمد در آن هنگام خواب

خشک شد دریاچه ساوه زآب

کاخ و آتشگاه و دریاچه نگر

سمبلی اززور و از تزویر و زر

آن زمان کاخ مدائن جای زور

کرده بر مستضعفان کبر و غرور

بود آتشگه زتزویر و ریا

بود موبد حامی جور و جفا

کردی از دریاچه ساوه گذر

کشتی ابراهیم ارباب زر

این چنین شد زاده ی بنت وهب

 

یار محرومان و خصم بولهب

..........................................

کرد پیغمبر عزیمت مکه را

قلب توحید جهان و کعبه را

با هزاران مسلم پاک و غیور

با توکل بر خداوند غفور

رفت بیرون از مدینه با سپاه

در پناه و سایه لطف اله

پا نهاد بر دوش پیغمبر ولی

او که باشد بعد پیغمبر ولی

جملگی بتهای کعبه او شکست

بند شرک و کفر را از هم گسست

بعد آن بر بام کعبه شد بلال

او که بودی مظهر صدق و کمال

بانگ زیبای اذان را ساز کرد

نغمه ی توحید را آواز کرد

گرد کعبه کافران در انتظار

تاچه فرماید رسول کردگار

جملگی در ترس و لرز اضطراب

همچو سایه بر فراز موج آب

داد پیغمبر به آنان این نوید

جمله آزادید بسوی حق روید

پس منادی داد مردم را خبر

این خبر از جانب خیر البشر

بیت بوسفیان باشد این زمان

مرشما را خانه ی امن و امان

طشت آبی را بیاورده میان

بهر بیعت با زنان مکیان

تا نگه دارند راه و رسم دین

دست بردارند از هر خشم وکین

کافران از صبر او اندر شگفت

 

فتح مکه این چنین صورت گرفت

...............................
محمد جواد شفیعیان