روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها
چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا
میان چند رد شدن از کودک گلفروش
که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر
چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن
اینجا باران دلتنگی هاست
حسام الدین شفیعیان
بصرو سمعو دوگوشو تو چشمو تفکر زتو
من خیال ابرو مه ماه فلک دل با تو
مه شکن عاشقی مسیره دلدادگی
تو الف من غزل تو به شعر من عسل
قلمو کاغذو دفتر من آهن شد
شهر دلدادگیم دود ولی با هم شد
من زعشق تو شبی با خودم گمگشتم
زدمو خط به کاغذ غزل گمگشتم
من هنوز عشق به رخساره ماه میبینم
دم این صبح چرا بیدارم
عاشقم یا که به عشقی زده ام من کاغذ
قلمو زدفترو جوهره ی آن با هم
عاشقی درد جگر سوز ولی پر جوش است
زده ام زمین نشینی که بدنبال حوا میرفتم
زبه دفتر حوا زمین دگر میرفتم
من دگر شدم زمینیو حوا میخواهم
از بر حوا دو صد گندمو سیب میخواهم
جار بزن که جارچیه عشق تو من کم بودم
عاشقی را بلد ولی زخود کم بودم
آخر دفتر من شکست آدم ها بود
من زآدم به برفو شدم زمینی دگر
باز آمد که تو هم عشقو غزل دگر برون از خط دلبر کاغذ
به دگر سال نبود عشق ولی بر گویم
که بدانی که عشق قانون به خود میدارد
عاشقی موی سفیدو سیاهو دگر رنگی نبود
عاشقی یعنی حقیقت یعنی عشق
من هنوزم بگمشده بخود میجویم
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/بسوی او/
من نه منم که من منم من زخودم زکم منم
تو توئیو تو من منی من زتو بی من کم منم
من زمن شکسته ام من زخودم شکسته ام من منمائیم که من
چو بتو پل زدم منم که شد زمن منی دگر زاو زما
زما دگر زمن گذر زخود گذر زمن زما شدن گذر
تا گذری زمن زخود به او رسی زمن زخود
گهر جان خود نما خرج گوهر شدن زاو
چون زخودت گذر کنی بت شکنی زخود کنی زخود دگر
ذرتن مثقال حساب شرتن مثقال حساب
وزنه چونو چون چرا چنین زخود زبد کنی
زپر کنی تا که جهان دگر بتو کند دوای درد تو
هنر کنی به دل زنی به جانو تن تو مهر زنی
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری
خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست
چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری
بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری
شبو شبها برفتو تو همی شو که چون روز دگری
جسم خود خاک بکن روحتو پرواز بکن هم دلو آغاز بکن همدلی آغاز چو شد تو همان عشق شوی
اگر دل ز دلی ریشه کند تو همان عشق دگری
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/پست مدرنی برای زندگی شهری/
تراژدی باختن از سکانس ناتمام
تیپ یک تمام شکست های تاریخ
نوستالوژی تلخ یا شیرین زندگی
پوپولیست خوانی از من تو گل نبودی چرا
بگذار خورده بورژواها ماشین را در عصر ماشینیزم آهن را پول را هنر زندگی کنن
چند اپیزودیه زندگی بارانیست یا زمستانیو پائیزیست
فلاش بک نیمرخ اشکهای تو در آینه از چشمانی بارانیست
کارناوال هنر برای هنر
و زندگی توی عصر مدرن برای سنتی زیبا در عصر پسامدرنیزم از آهن
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/خط زخطی زحرفی زحرفت زنو/
فعل زقبلو زمضارع زماضی بعید
زبدو قبلو زچندو زچونو زبعدی زاری
گلو گلبرگو به ریشه به ساقه به آفتاب چنین
گمو کم کامو کرو کورو دلو دیده زبستن گاهی
نونو ن و القلمو دل ز ما هم روشن
جوهرو قلمو سطرو دلو کاغذو دلبر با هم
دفو نی تنبکو نت فالشو زبر زیرو زرو
خطو خطهای دگر باز شماری ز ماندن زما هم شدنو ما زدلو دیده به دلبر چو شبو روز
حسام الدین شفیعیان
/آدمک ها/
آدمک هایی از جنس گذر از کارناوال زندگی
سه اپیزودیه تولد برای زندگی مرگ برای فراموشی
فلاش بکی از اشک هایی در آینه ای از تاریخ عکاسی
رمان سقوط عشق یا پوپولیست خوانیه باور عشق در جهان در گذر از سیگنال های خط خطی
متینگ تن هایی شبیه ماهی های مرده از تکه شدن استفراغ مغز از خیال صلح
فلش فیکشن هایی کوتاه شده از رمان های بلند
تیتر اخبار ،آگهی فوت از خط اول اسم
و تمام برداشت های ناتمامی از سکانس های تیپیک سازی برای گیشه هایی در خلوت
حسام الدین شفیعیان
/فرایند زندگی برای فراموشی/
فرایند سکوت مغزی شبیه استعاره ای از خاموشی
تفاله ای از دمنوش آرامش مصنوعی برای هوش های مصنوعی
برایش از فیزیک کوانتونومی میگویی و مغز خسته از فراموشی
آلزایمری از دنیای خاموشی ارامشی از پسامدرن گذشتن از طبل خاموشی
تکرار واژه های تبر خورده چه سخت هست از مرده بخواهی مدهوشی
در دنیایی از کلماتی برای فراموشی
حسام الدین شفیعیان
/خطوط آهنی زندگی/
من در خطوط آهنی زندگیم دریایی هست به وسعت پرچین هایی از صبح بر کاریزماتیک ترین
نبودن های خطوط زندگی
جریان سیال ذهن یا راوی مرده ی قصه ای در انتهای ایستگاهی متروک از مسافر
خاموش فکری روشنگر از فکر بر خطوط احساسات فالش شده
پست مدرنی تاریک از سنت بر تفکیک مترسک قصه های تولستویی بر کتابخانه ای خاک خورده
شنل قرمزی هایی از جنس تکثیر سلول های مرده
روزهای تکراری از ناقوس های نزده از مسیرهایی ناموزون
خورده بورژواهای شکست خورده از خط تولید ایستاده بر نان هایی از چرخش انسان
دگر دیسی زادو ولدی از منهای زندگی در پیرنگی بدون چه گفتن از نشدن های اساس قصه
زندگی را با نت هایی از نزدن آغاز کرد پری دریایی شهر آرزوهای زندگی
حسام الدین شفیعیان
فاتح قلب های جهانی تو
مثل دزیره ناپلئون حرفهای نبرد عاشقی برای فردایی تو
مثال شعری چون شمع در بادی تو
توی قصه های تاریخ کهن چون عصر رنسانسی تو
--------------------------------
شکر قلم دو بیت غزل
چای بریز
باز برای من بیدار بریز
غزل بزن
دو بیتی شکر بزن
حرف بزن پشت سر هم برای من دلتنگ بزن
زکاغذو زدفترو زاین اثر تو مرحم زخم بزن
نقطه سر خط بزن