حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

((زائر))

Related image
با کاروانی خسته از راه

با نگاهی بشکسته از دل

با دلی عاشق سلام میگفت

روبروی گنبد دست بر سینه

یا علی بن موسی الرضا میگفت 


حسام الدین شفیعیان

((((مژده ای دل که دل درمان شد)))

Related image

زن هراسان زشفای کودکش


دلنگران دوای کودکش

اتصال رشته دلی به دریای بی کران

خدا نگاه می‌کند به یار مهربان

حکمت شفای کودک از این سان بود

که مادر زصبرش پیروزمندان بود

ز سرنوشت کودکش گریان بود

خدا ز این مرحله بینا بود

زحادثه‌ها گنجشکی نالان بود

خدا ز اسرار نهان و پنهان آگاه بود

زجا برخاست کودکو شد دوان

ز پی او مردمی پا برهنه دنبال

مادر زخواب رفته بود از غم

بیدار که شد

طبیب رفته بود از سر



حسام الدین شفیعیان

یا ابا صالح المهدی/هوای بارانی/

Image result for ‫حسام الدین شفیعیان-عکاس  فیسنما‬‎Image result for ‫حسام الدین شفیعیان-عکاس  فیسنما‬‎Related image

ختم الرسل،صالح مدد


محب الدین ،بیت الغزل


شاه بیت عمل نور فدک


عشقو غزل


ماه عسل


شیرین تر از حسنو زمان


نور نبی


شعرو بهار


تار غمت


ما منتها خلیفته حجته علیک


تاریخ عجب


ساعت علیک


ارواحنا روحی فداک


حسام الدین شفیعیان

کلبه ها سخت بارانیست


هوا هوای بارانیست


روزنه ای چراغانیست


اخر قصه


مردی نورانیست


حسام الدین شفیعیان

/چه اینو چه آن باشی//دفتر زمین//

/چه اینو چه آن باشی/

چه از آن زمین و آسمانها باشی
چه از برگ گلو یاسمن ها باشی
چه از نرگسو یاسو قاصدک ها باشی
چه پادشهی و چه گدا گر باشی
آخر به سر از یک وجب خاک روی
چون از خاک بر آمدیو و بر خاک روی
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/دفتر زمین/
دفتر زمین چه رنگها دارد
هم سیاه هم سفید هم زرد و رنگها دارد
دفتر زمین چه قشنگ برگین است
هم صدو به چهل هم شصتو و کوتاه دارد
آری زمین هم قصیده تب آغازو پایان دارد
هم خط قشنگو هم خط میخی دارد
هم زیر زبر هم تمدن کهن و هم جدید هم دارد
حسام الدین شفیعیان

/فصل رفتن ها/مزار تنهایی من/آسمانی شو,,زمین را فرصت پرواز بدان

/فصل رفتن ها/

اسطوره ی تاریخ کهن
شوالیه ی درد های زمین
قصه ی ماقبل از عدم بر ختم
جایی در قصیده ی تبلور پنهان از زندگی
پازلی از چند اپیزودیه غمبار از فصل زمستان تا پائیز
تک نواز سمفونی مرگ قطعه ای از متینگ تنهایی
بار شکستن ماضی های بعید هر چه قبل بود حال بعید
تکرار فاعلاتن فاعلاتن های فالش
مغز تمامیه مداد هایت برایت غم مینوازد
نت هایت را کمی آرام بر ساز زمین قطعه کن
اینجا فصل رفتن هاست
حسام الدین شفیعیان
عاشقی را چه گویم با تو
باز الف گویمو باز میم با تو
چرخش عشق بلندای غم مویی بود
تو مو بدیدیو منم پیچش مو ماتم بود
عشق جمله ی ارزانی این دشت زمین گیر نبود
لیکن قصه ی آن بهر خوشا آمدیو آمدنت با غم بود
حسام الدین شفیعیان
تاریخ دلت چه موج فشانی دارد
با برگ خاطرات زندگیت چه غم فشانی دارد
سکوت میکنی و مرگ چه بهار زمستان انگیزی دارد
شاید تقویم دلت تاریخ هزار و سیصدو اندی غم نشانی دارد
/مزار تنهایی من/
وای مزارم چرا اینقدر تنها شده
سنگ قبرم اینقدر معنا شده
از بر آن گنجشککی گاهی بر مزارم آیدو تنها شده
گاهی هم شاید شمعی روشن از آن مزارم لاکن پیدا شده
میدانم عمرم برفستو من مسافر آه ای مسافر بار تو تنها شده
روی این سنگ که پا میگذارید زیر آن غربت چرا شیدا شده
حسام الدین شفیعیان
تو که خوابیده ای بی دردو غصه
چرا نمیشنوی این درودو غصه
تو که رویت بینداخته ای با حریر نرمو نازک
به فکر آن که هست سقفش به نم با دردو غصه
برایش باران شده نه رحمت بلکه غصه
برای تو باران زیبا میشود ای جان بی جان
تو که سقفت نمی کند هی چیکه چیکه
که بفهمی ندارد باران همی باریدن از تیکه تیکه
فیش را بهر حقوقی ز چندین نفری
هر کدام زیر غم بار باران به غمی
فیش تو میش شده گردن آن گوشت شده
گردن این چرا مور شده
لبش از غصه چرا سوتو کور ز درد شده
اه از غم چرا خانه سیاهی بگرفت
پدری زیر بار غمی جان نگرفت
نان از بهر فرزندانش که آساننگرفت
شعر را بگیرو برو نان بخر
شعر را که نان نیست
برو کاه بخر
توی این هنر ما که نان نیست
برو ماست بخر
با حرف راست زکشک آب بخر
با زندگی سخت کمی آش شورو کمی نان جو جوش بخر
/آسمانی شو/زمین را فرصت پرواز دان/
آسمانی شده اینبار که باران بزند
به کویر دل من قدرت ایمان بزند
تا به عرشو آسمان راهی نیست شاید دلم کمی باله فریاد بزند
با همی جمله کمی حاصل أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء بزند
نور تا آسمانه حرم امن یا حسین لبیک کنان حاجت از خدای بخشنده ی دانا بزند
عشق را جمله حریفی نبود تا که این اتصال سوی عرشه قدسیان عالم او بزند
حسام الدین شفیعیان